تصادف مرگباری که چند روز پیش در جاده نظامی قائمشهر، معروف به جاده علامه طبرسی، رخ داد و سه هموطن را به کام مرگ کشاند، باید زنگ خطر نهایی برای متولیان حملونقل و مدیریت محلی باشد، اما تلخی ماجرا در این است که هر بار همین سناریوی تکراری اجرا میشود، حادثه، عکس از صحنه، وعدههای رسانهای، ضربالاجل دادستان و سپس خواب دیرهنگام دستگاهها و سرانجام دوباره حادثهای دیگر. آیا جان انسانها باید هزینه «بیداری موقتی مسئولان» باشد؟
جاده نظامی قائمشهر فقط یک مسیر خاکی یا فرعی نیست؛ این راه، شریان ارتباطی بین شهر و بیش از ۴۰ روستای منطقه، مسیر دسترسی به پارک جنگلی تلار و حتی راهی بین دانشگاه آزاد و نقاط گردشگری است و در طول سال تحصیلی روزانه هزاران دانشجو در این مسیر تردد میکنند. این حجم تردد، ترکیب وسایل نقلیه و عدم تفکیک باندها را اگر با نبود نیوجرسی، کمبود علائم هشدار و روشنایی ناکافی جمع کنیم، معادلهای جز افزایش ریسک و تراژدی به دست نمیدهد. روشن است نصب یک نیوجرسی، جداسازی باندها، نصب تابلوهای هشدار و تأمین نور کافی میتواند جان انسانها را نجات دهد، اما سؤال این است که چرا این راهحلهای ساده و کمهزینه پیش از وقوع فاجعه اجرایی نمیشوند؟ چرا پیشگیری در دستگاههای مسئول «اولویت» نیست؟
پاسخ را باید در چند عامل ساختاری و فرهنگی جستوجو کرد: اول اینکه دستگاهها عادت کردهاند بعد از حادثه وارد عمل شوند؛ «واکنش به فاجعه» برایشان محملی است برای نمایش عمومی و گرفتن اعتبار سیاسی کوتاهمدت.
پراکندگی مسئولیتها و بوروکراسی هم از جمله دلایل بیحسی مسئولان به اهمیت جان کاربران راه است. وقتی راهداری، شهرداری، پلیس راه و نهادهای محلی هرکدام گوشهای از مأموریت را دارند، هیچکس مسئولیت نهایی را برعهده نمیگیرد و کارهای ساده معطل چانهزنیها و حوالهدادنها میماند. ضعف شناسایی و تحلیل دادهها هم از جمله دلایل دیگر در این باره است. نبود سامانههای یکپارچه برای ثبت و تحلیل تصادفات و نقاط پرخطر باعث میشود اصلاحات نظاممند انجام نشود و فقط پس از تکرار حوادث «نقطهبهنقطه» به سراغ مشکل بروند. بودجهگذاری نادرست هم سبب شدهاست بودجهها غالباً صرف پروژههای بزرگ یا نمایشی میشود و اقدامات فوری و ارزانقیمت ایمنی جادهای در انتهای فهرست قرار میگیرند. در همین حال واکنش دادستان قائمشهر و تعیین ضربالاجل یکماهه برای نصب نیوجرسی و جداسازی باندها حرکت ضروری و درست لحظهای است، اما تکرار تاریخچه نشان میدهد ضربالاجل و وعده وقتی ارزش دارد که همراه ناظر مستقل، منابع تخصیصیافته و شفافیت در اجرا باشد. اگر پس از یک ماه، کار فقط «کاغذی» انجام شود یا نیمبند اجرا شود، دوباره همان دایره معیوب تکرار خواهد شد. دادستان باید در نظر داشته باشد در یک ضربالاجل داده شده باید نصب فوری نیوجرسی و جداسازی فیزیکی باندهای رفت و برگشت در محلهای پرتردد و نقاط گزارششده انجام شود، نصب تابلوهای هشدار، کاهش سرعت موقت در نقاط پرخطر و خطکشی مجدد مسیر صورت گیرد و بهبود روشنایی در تقاطعها و شیبها حداقل راهکارهای خورشیدی سریعالاجرا برای شب هم انجام شود. در همین حال بودجه اضطراری به صورت ردیف مستقل برای اقدامات فوری ایمنی جادهای انجام شود، تا منتظر تخصیصهای سالانه نماند.
اگر نصب یک تابلوی هشدار یا چند صد متر نیوجرسی میتوانست از مرگ سه نفر جلوگیری کند، آنوقت باید از خود پرسید: چه معیاری باعث میشود این هزینه اندک تا پیش از مرگ شهروندان پرداخت نشود؟ سیاست واکنشی به نتایج فاجعهبار ختم میشود و باید جای خود را به سیاست پیشگیرانه و پاسخگو بدهد. جاده علامه طبرسی فقط یک نمونه است؛ هر لحظه ممکن است یک نقطه دیگر در کشورمان همین تراژدی را تکرار کند. تا وقتی مسئولان فقط بعد از خون و آلام بیدار میشوند، ما هر روز در معرض آزمون خطرناکتری قرار داریم.